نکتهای که دکتر محمد مهدی بهکیش نسبت به آن احساسی دو گانه دارد. او پیامد چنین کاری را افزایش وابستگی دولت به نفت میداند که دمکراسی در سطح افقی وعمودی را تضعیف میکند.دمکراسی در سطح افقی به این دلیل تضعیف میشود که با افزایش درآمدها روند امور متمرکزتر میشود ودر سطح عمودی نیز بهدلیل آنکه حضور گستردهتر دولت در اقتصاد وبه حاشیه راندن بخش خصوصی را موجب میشود دمکراسی ضعیف میشود.100سالگی نفت بهانه گفتوگویی با دکتر محمد مهدی بهکیش، اقتصاددان، استاد دانشگاه و دبیر کل آیسیسی (اتاق بازرگانی بینالملل) در اتاق ایران، شد تا بررسی شود نفت برای ایران نعمت بود یا نقمت.
- هفته گذشته مصادف با 100 سالگی نفت ایران بود برخی پیدایش نفت را فرصت میدانند و برخی تهدید.بهنظر شما از تاثیر این ماده بر جامعه چه میتوان برداشت کرد؟ آیا نفت بر روند دمکراسی تاثیر منفی نداشته است؟
در کشوری مثل ایران 2 عامل بسیار مهم در اختیار دولت قرار دارد، یکی اینکه بخش عمدهای از منابع بودجه از طریق درآمدهای نفتی است و باتوجه به افزایش قیمت نفت دولتها علاقهای ندارند که این درآمد به حساب ذخیره ارزی واریز شود پس در عمل تمام آن را هزینه میکنند در نتیجه دولت از سایر درآمدها تقریبا بینیاز میشودو عامل دوم اینکه بیش از 80 درصددرآمد ارزی هم در اختیار دولت قرار دارد.
در نتیجه در عرضه و تقاضای ارز که باید قیمت ارز مشخص شود بهدلیل انحصاری بودن عرضه کنندهارز قیمت ارز بهصورت طبیعی مشخص نمیشود و دولت با داشتن جایگاه انحصاری خود قیمت را آنطور که دلخواه خودش است، تعیین میکند. از طرف دیگر دولت به این دلیل که درآمد نفت را در اختیار دارد نیازجدی به درآمدهای مالیاتی ندارد و این باعث میشود تا درآمد حاصل از مالیات در کشور ما تنها 6 درصد تولید ناخالص داخلی باشد. تولید ناخالص داخلی از یک طرف جمع ارزش افزودهها و از طرف دیگر جمع درآمدهاست. وقتی میگوییم سهم مالیات 6 درصد است یعنی 6 درصد درآمدهای کشور را میتوانیم مالیات بگیریم. درصورتی که در سایر کشورها نزدیک به 25 درصد این درآمدها را دولت مالیات میگیرد. این سهم اندک مالیات از یک طرف بهدلیل فرارهای مالیاتی و وجود بخشهایی از اقتصاد است که مالیات پرداخت نمیکنند و معافیت مالیاتی دارند و از طرف دیگر هم به درآمد نفت برمیگردد.
در نتیجه وقتی سهم مالیات از تولید ناخالص داخلی کم میشود دولت به این درآمدها وابستگی زیاد ندارد و وقتی دولت به درآمدهایی که از مردم کسب میشود متکی نباشد وابستگی مالی خود را به جامعه از دست میدهد. این موضوع باعث بهوجودآمدن رابطهای یک طرفه میان دولت و جامعه میشود. درصورتی که در تمام دولتهای دمکراتیک، عمده درآمد دولت از جامعه کسب میشود که در قالب مالیات و سایر درآمدها است و دولت باید به جامعه در قبال چگونگی مصرف آن پاسخگو باشد. اما در کشور ما رابطه برعکس است زیرادولت پولدار و توزیعکننده درآمد نفت است و مردم نیازمند و متقاضی آن وطبیعی است که در چنین شرایطی مکانیسم پاسخگویی در قبال مصرف این درآمد هابه وجود نمیآید.
- چنین فرآیندی چه تاثیری بر اقتصاد دارد؟
موجب شکاف بخشهای مختلف میشود.زیرا با افزایش درآمدها دولت همانطور که گفتم از درآمد بالایی برخوردار میشود وترجیح میدهد تمامی آن منابع را خرج کند.با خرج این منابع مداخله دولت در اقتصاد گسترش پیدا میکند وبخش خصوصی تضعیف میشود وبه حاشیه رانده خواهدشد.
به اعتقاد من یکی از دلایل اصلی این شکاف، شکل نگرفتن رشد همهجانبه در سایر بخشهای اقتصادی کشور بهخصوص بخش صنعت است بهعنوان مثال صنایع کشور بهدلیل وجود نرخ ارزی که تابع عرضه و تقاضای واقعی نیست صاحب رانتهای عمدهای میشوند( مستقیم و غیرمستقیم ) و دولت بهدلیل اینکه این رانت را به صنایع اعطا میکند، بهخودش اجازه میدهد تا قیمت محصولات را نیز در این صنایع کنترل کند پس وقتی هم داده و هم ستانده به وسیله دولت کنترل میشود، شرایط رقابتی برای این صنعت شکل نمیگیرد و رشد مناسب و کاهش هزینه هم به وجود نخواهد آمد و صادرات و حضور در بازارهای بینالمللی نیز غیرعملی میشود اما اگر همین الگو را در کشورهای غیررانتیر بررسی کنیم، میبینیم که صنایع، در بازارهای رقابتی رشد میکنند و چون مجبور به حفظ خودشان هستند دنبال حداکثرسازی سود میروند در نتیجه از فناوری روز دنیا عقب نمیمانند و قیمت تمام شده کالا را پایین آورده و کیفیت را افزایش میدهند.
اما در دولتهای رانتیر صنایع بهدنبال فناوری نمیروند زیرا یک محیط رقابتی وجود ندارد که بخش خصوصی در آن فعالیت کند و برای بازنده نشدن بهدنبال فناوری برود. در ایران هم چون دولت پول و امکانات ورانت فراوانی را در یک مکانیسم غلط به صنایع میدهد، این صنایع هم نیازی به رشد پیدا نمیکنند و راکد میمانند. امروزه هم این مکانیسم غیررقابتی که قبلا بهطور جدی در کشورهایی مانند اتحاد جماهیرشوروی اجرا میشد، کاملا فراموش شده است و همه کشورها به سمت یک محیط رقابتی در حال حرکت هستند.
- یعنی جامعه رانتی شده است؟
بله، جامعه رانتیر شکل گرفته است به گونهای که جامعه طرفی که رانت وجود دارد را میبیند ولی طرف دیگری را که باعث خسارت به او میشود، در نظر نمیگیرد. شما نگاه کنید تفاوت نرخ تولید ناخالص داخلی اسمی کشور که نزدیک به 3 هزار دلار است با نرخ تولید ناخالص داخلی براساس قدرت خرید که نزدیک به 9 هزار دلار است کاملا گویای وجود رانت در جامعه است؛ یعنی ما عملا 9 هزار دلار درآمد داریم ولی این درآمد با یک توزیع بسیار نامناسب بدون رابطه با کارایی و تلاش مردم توزیع میشودو مقدار زیادی از این درآمد در لایههای بروکراسی و عدمکارایی از بین میرود.
بنابراین این رانت که از زمان برنامه اول عمرانی قبل از انقلاب وجود داشت و آن زمان هم دولت تحمل نداشت تا این درآمد صرف امور سرمایهگذاری شود، در برنامه دوم و سوم نیز ادامه پیدا کرد و بهصورتی فزاینده این درآمد به هزینههای جاری تزریق شد و دولت را بزرگتر کرد تا اینکه امروز قدرت اصلی در دست دولت است و این مسئله باعث میشود تا دولت در تمامی شئون زندگی جامعه دخالت کند. بهطوری که حتی برای سپردههای مردم در بانکها نیز تصمیم میگیرد.
- شما صحبت از وجود یک جامعه رانتیر بهعلت وفور نفت در ایران کردید که باعث شکل نگرفتن بازارهای رقابتی شده که جامعه را وابسته به دولت کرده است اما باتوجه به اینکه اولین چاه نفت در سال 1287 شمسی به بهرهبرداری رسید ولی ما ردپای این رابطه یک طرفه بین دولت و جامعه را قبل از پیدایش نفت نیز در ایران میبینیم و رگههایی از استبداد نیز همواره وجود داشته است، این مسئله را چطور باید تبیین کنیم؟
چون در آن زمان انحصار درآمدها به گونهای دیگر در دست دولت بود.وقتی به دوره صفویه یا قاجار بر میگردیم ،میبینیم درست است که نفت نداشتیم اما عمده تجارت باز هم در دست دولت بوده است؛ یعنی شاه عباس اول که بهنظر من فرد بسیار باهوشی بود و مزیتهای کشور را به خوبی درک کرده بود، نوعی انحصار تجارت را به وجود آورد. یعنی این انحصار درآمد قبل از نفت هم بوده و باز هم یک رابطه یکسویه بین حکومتهای متمرکز و دیکتاتوری با جامعه وجود داشته است.
البته نباید فراموش کنیم که دمکراسی هم آن زمان در دنیا خیلی توسعه پیدا نکرده بود. مثلا بعد از جنگ جهانی اول، اتحاد جماهیر شوروی در سال 1917 به وجود میآید که با خودش تمام اروپا را به سمت تمرکز اقتصادی میبرد ودمکراسی بین 2 جنگ جهانی به شدت تضعیف میشود و بحران سالهای 1929 تا 1932 را به وجود میآورد که دنیا را به سمت نابودی هدایت میکند اما بعد از جنگ جهانی دوم، یک دوره بازگشت را در دنیا میبینم که آمریکاییها بازار خودشان را با استفاده از مقررات «گات» در اختیار اروپا قرار میدهند و بانک ترمیم و توسعه برای تامین اعتبار و صندوق بینالمللی پول شکل میگیرد و به نوعی آزادسازی اقتصادی از سال 1950 به بعد شروع میشود که عمر آن به0 6 سال هم نمیرسد. پس اگر بخواهیم رابطه دمکراسی با اقتصاد بازار را بررسی کنیم باید بعد از جنگ جهانی دوم را بررسی کنیم.
دمکراسی در محیط اقتصادی همان آزادسازی اقتصادی است یعنی اگر من آزادم که نماینده پارلمان را انتخاب کنم پس در انتخاب کالا نیز آزاد خواهم بود. این2 موضوع، 2 روی یک سکه است که بعد از جنگ جهانی دوم با هم رشد کردند البته باید این را هم در نظر گرفت که حکومتها در دنیا همواره گرایش به نوعی دیکتاتوری دارند. شما حکومتهای آمریکا و اروپا را در نظر بگیرید، میبینید دمکراسی موجود در اروپا عمیقتر از آمریکا ست که بهدلیل فرهیختگی بیشتر مردم اروپاست.
در سایر کشورهای نفتخیز مانند کشورهای اروپایی پیامدهای منفی دولتهای رانتیر دیده نمیشود آیا تفاوت بین اقتصاد نفتی و دولت نفتی میتواند دلیل این مسئله باشد؟
در اروپا وقتی نفت به وجود آمد جامعه مبانی دمکراتیک را داشت اما زمانی که نفت در ایران به وجود آمد، حکومت اساسا دمکراتیک نبود. پس مبنای حرکت متفاوت است و کشورهای اروپایی به این دلیل که ساختار اقتصادی متفاوتی داشتند به سمت دولتهای رانتیرحرکت نکردند. اما در ایران در آن زمان اقتصاد متمرکز بود یعنی شکل آن فرق میکرد ودر بستر متمرکز آن زمان نفت به وجود آمد و ابزار قدرت شد و رابطه دولت و جامعه از هم گسستهتر شد.
- شما اتخاذ چه سیاستهایی را بهعنوان راه گریز از پیامدهای منفی ناشی از دولت رانتیر مناسب میدانید؟
بهنظر من، اقتصاد امروز ما متأسفانه بیشتر به اقتصادی غیررسمی نزدیک شده است یعنی هم رانت بسیار زیادی وجود دارد و هم اینکه شفاف نیست. وقتی اقتصادغیر رسمی شکل میگیرد و عوامل رقابت در بازار حضور ندارند مسلما فساد شکل میگیرد.
پس اگر میخواهیم از این پیامدها دور بشویم و رقابت واقعی را به وجود آوریم ابتدا باید مبانی اصلی جامعه را که عرضه و تقاضا در آنجا شکل میگیرد اصلاح کنیم ؛یعنی اقتصاد باید شفاف شود. بهعنوان مثال سالهاست که شرکتها به پیروی از یک سنت قدیمی همواره 2دفتر داشتند؛ یک دفتر واقعی و یک دفتر برای مالیات بهدلیل اینکه نرخهای مالیات غیرمنطقی بود اما اقدام دولت گذشته برای یکسانسازی نرخ مالیات باعث شد تا شرکتها نیازی به داشتن 2دفتر نداشته باشند و این امر موجب شفافسازی حساب شرکتها شد که تصمیم مناسبی بود، از این دست تصمیمها در اقتصاد کشور باعث میشود تا بنگاهها نیز شفافتر عمل کنند.
بنابراین باید مبانی قانونی را تصحیح کنیم و اول از همه دولت بایدخود به قانون احترام بگذارد. شما ببینید اینکه در حال حاضر دولت میگوید من به برنامه چهارم اعتقاد ندارم واقعا ادبیات مناسبی برای دولت نیست زیرا به هر حال برنامه چهارم قانونی است برای حرکت و راهبردی است برای رفتار دولت در طول 5 سال متوالی و در این حالت بیاحترامی به قانون از خود دولت شروع شده است پس دولت هم باید با رفتار شفاف به قانون احترام بگذارد و از طرف دیگر مقررات زدایی کند.
بعد از اصلاح مبانی جامعه باید به سمت اطلاعرسانی شفاف حرکت کنیم و نخبگان جامعه نیز رسالت بسیار مهمی در این زمینه دارند. از طرف دیگر در مورد چگونگی مدیریت نفت در اقتصاد بهتر است نفت هم در مکانیسم بازار در قالب بهره مالکانه قرار گیرد که در برنامه چهارم هم وجود داشت زیرا در حال حاضرقیمت تمام شده استخراج نفت در یک چاه خیلی کم و در چاه دیگر زیاد است و دولت هم باید به این نسبت بهره مالکانه بگیرد تا سود متعادل در بازار تخصیص یابد و تمام منافع چاه نفت را هم در اختیاریک بخش خصوصی قرار ندهد.اما بهره مالکانه متأسفانه در برنامه چهارم اجرا نشد و گرنه پول نفت نباید به دست دولت برسد.
اگر اینطور میشد دولت هم بهره مالکانه میگرفت و هم مالیات بر سود، در این صورت حجم مالیات در کشور افزایش پیدا میکرد و مکانیسمی پیدا میشد که رقابت صحیح میان افرادی که در چاههای نفت کار میکنندو همچنین آنهایی که در صنایع وابسته به آن مشغول میشوند صورت گیرد. در نهایت اتخاذ این راهکارهای اقتصادی و جامعه شناختی باید باعث شکلگیری یک اقتصاد آزاد و رقابتی در کشور شود. همچنین بهمنظور پیاده کردن این رابطه دو طرفه بین حکومت و جامعه و تقویت دمکراسی بهطور بنیادین ابتدا باید انسانسازی کرد. در میان مدت هم باید مطبوعات رشد پیدا کنند به این دلیل که آزادی مطبوعات یکی از شاخصهای اصلی دمکراسی است. در کوتاه مدت هم باید به دولت فشار بیاوریم تا قدم به قدم به سمت آزادسازی حرکت کند.
- با توجه به شرایطی که ایران در فرآیند رسیدن به توسعه دارداین آزادسازی از اقتصاد باید شروع شود یا باید خط آغاز را به سیاست داد؟
این بحث خیلی زیاد مطرح شده است اما من همیشه این دو پدیده را به همراه هم میبینم و سلسه مراتب برای آنها قائل نیستم زیرا هر دو، فرآیندهایی هستند که در جامعه وجود دارند. پس بحث مقدمه و موخره درست نیست بلکه باید توأم با هم حرکت کنند و اگر این دو بعد بهطور هماهنگ با هم حرکت نکنند جامعه نیز نامتعادل میشود. توصیه من به دولتمردان نیز در گذشته همین بود که نمیشود دمکراسی سیاسی را افزایش داد اما دمکراسی در محیط اقتصادی وجود نداشته باشد یا کمرنگ باشد یعنی این دو بعد لازم و ملزوم یکدیگر هستند.من بهطور مجرد به هیچ کدام اصالت نمیدهم بلکه طرفدار توسعه با محوریت انسانی هستم.